از ایدی امین گرفته تا سدار سنگور، از همفری بوانیه تا سامورا ماشل و از قوام نگرومه تا لومومبا هر کدام جای پایی در تاریخ آفریقا برجای گذاردند بدون آنکه کارنامه دوران زمامداری آنان آنچنان که شایسته مقاومتشان در برابر زورگویان باشد نوشته شود.
شاید در تاریخ 2قرن اخیر آفریقا، خاطره و ثمره کار معدود مردانی را بتوان یافت که دوران حیات و دوران پس از مرگشان همچنان در شکلگیری کشورشان که استقلالش را مدیون آنهاست تداوم یابد.
زمره افرادی همانند نایرره و نلسون ماندلا در آفریقا که تافته جدابافتهای از این قانون نانوشته آفریقا هستند بسیار نادر است. برخلاف بزرگ مردان دیگر نقاط جهان، بزرگان آفریقایی زودتر به وادی فراموشی سپرده میشوند.
آفریقا شناسان در سالهای اخیر بررسیهای بسیاری در این مورد انجام دادهاند و به نتیجه گیریی که گویای واقعیت قاره سیاه است، دست یافتند.
نخست اینکه جهان هنوز دید منفی به آفریقای سیاه را همچنان در ذهن خود حفظ کرده است و در هر رهبر آفریقایی، یک سیاه وحشی و بیاطلاع را تجسم میکند که باید از اربابان اروپایی راه و رسم حکومت وهدایت مردمش را بیاموزد و دوم اینکه فشار داخلی و خارجی بر مردان بزرگ آفریقا آنان را به مسیری ناخواسته میکشاند که با ایده آلهایی که آنان در هنگام روی کار آمدن نوید آن را میدادند فاصله بسیار دارد.
ایدی امین شاید بارزترین نمونه یک رهبر آفریقایی از این منظر باشد. دوران حکومت او بر اوگاندا که با مبارزه بیامان او علیه استعمار همراه بود، سرانجام از او برای غرب دلقکی ساخت که ادعا میکرد زبان اسبان وحشی دریایی را میفهمد و با حیوانات سخن میگوید.
در همان زمان همه آشنایان به فرهنگ آفریقای سیاه گفته ایدی امین را درک میکردند، او که در چارچوبی آفریقایی سخن میگفت، با این گفته آن چیزی را بازگو میکرد که در فرهنگ اقوام اوگاندا نشان از درک متقابل میان انسان و حیات وحش دارد و ربطی به آموزههای اروپایی در مورد انسان و حیات وحش نداشت.
یکی بودن انسان و حیات وحش در آفریقای سیاه در مخیله هیچ اروپایی نمیگنجد زیرا آنان هرگز تجسم نگاه تیز یک انسان آفریقایی و یک شیر درنده را که میتواند شیر را بگریزاند درک نکردند.
نگاهی که شیر را به زانو در میآورد در راه و رسم زندگی مردان بزرگ آفریقا نیز تداوم مییابد و آنان که زمانی پنجه بر پنجه شیران وحشی استعمار انداختند و آنان را از کشورشان راندند، هنگام زمامداری نیز تصور میکنند چهره در چهره، بار دیگر با شیر مبارزه میکنند ولی واقعیت چیز دیگری است.
شیرهای پیر استعمار برای آنان بازی دیگری تدارک میبینند و آنان را چنان در صحنه نبرد بیآبرو وخجل میکنند که کاری جز پشت به دیوار جنگیدن ندارند.
حتی آفریقای جنوبی نیز دست از حمایت همیشگی خود از او برداشته است و دولت آفریقای جنوبی در اطلاعیهای از او خواست در برگزاری انتخابات دور دوم که این بار بدون حضور حزب مخالف قرار است برگزار شود، تجدید نظر کند.
رهبر مخالفان نیز همان کاری را کرد که اروپاییان از سیاه آفریقایی انتظار داشتند و به سفارت یک کشور استعمارگر غربی پناه برد.
اکنون موگابه پشت به دیوار به جدالی کشانده شده است که سرنوشت این رهبر 84ساله را رقم خواهد زد و همه ظواهر نشان میدهد که او نیز دیر یا زود به زمره همان رهبران بزرگ آفریقایی خواهد پیوست که تاریخ آنان را ستود ولی نتوانستند آنگونه که نخست میپنداشتند نام خود را در تاریخ قاره سیاه ابدی کنند.
سرنوشت موگابه
سرنوشت رابرت موگابه نیز چنین است. مردی که گرایشهای چپ را تجربه کرد، پنجه در پنجه شیر بریتانیا افکند و سر انجام یان اسمیت نیمه انگلیسی- نیمهآفریقایی را به زانو در آورد، اکنون پشت به دیوار به مصاف مردمی میرود که اگر همه حدس و گمانهای محافل آفریقایی و خارجی درست باشد دیگر او را نمیخواهند.